، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

نازنین زهرای من

بزرگ زن کوچک

عرضم به خدمت شریف انورالاوجودت.... مدتی است روانشناس قهاری شده ای دست من وبابا را به خوبی میخوانی وما مینشینیم پای درس های شما، با زبان شیرین ودخترانه ات گاهی دلبری میکنی وما دیگر بدون آنکه دست خودمان باشد اطاعت میکنیم از خرده فرمایشاتتان....نه با گریه وبد اخمی ولجبازی که با کلمات شیرینی مثل خواهشا ،خواهش میکنم،لطفا،مگه منو دوست ندارین،با استدلال هایی عجبی در حد روییدن دو شاخ روی سرمان،درکت از اطراف بالا رفته ...... هر موقع میخواستیم برویم خانه پدرو مادر(پدری)چنان با اشتیاق بالا وپایین میپریدی که نگو اما حالا که نیستندبه هیچ وجه نمیتوانی جای خالیشان را تحمل کنی ومصرانه وبا خواهش میخواهی که به خانه اشان نرویم...ومیگی وقتی اومدن میریم...
21 مهر 1394

بدون عنوان

نمیدانم چندم دی   7بارباصدای بلند گفتی محمدا رسول الله کلام بزرگی است بانوی کوچک...قدرتش را داری ؟میتوانی بگویی رسول من هر چه گفته از جانب خدای مهربان  است؟میتوانی شکوفه بهاریم؟صدایت قرار است در چرخ گردون باقی باشد بانو...قرار است از چندم دی تا الی الابد ماندگار باشد این اولین اقرارهایت به بندگی....روز بزرگی بود آن روز....  
5 مهر 1394

دیار وحی

سلام میوه دلم مادر وپدر وعمه الهام وعمو مهدی دربهترین مکان روی زمینن... انشاالله با تنی سالم ودعای مستجاب پیشمون برمیگردن بعدا نوشت: اتفاقات وحشتناکی افتاد این چند وقت ،برای کسانی که جانشان را در مکانی پاک از دست دادند قلب همه ما خیلی گرفت...کلی اضطراب داشتیم برای عزیزانی که توی سفر بودن وشکر خدا سالمن وهمچین مواقعی آدم میفهمه که چه قدر وابستگی عاطفی هست بینمون...وچه قدر از این بابت به خاطر کسانی که عزیزانشون را ازدست دادن گری کردیم...خدایا صبر بده ... چیزی نوشتم که نمیشه اسمش را شعر گذاشت بیشتر تالم درونیم را نشون میده ای الا آل سعوداین رسم مهمانی نبود آب بر مهمان ندادن شرط دینداری نبود ای الاآل سعوداینجامنا یاکربلاس...
2 مهر 1394
1